آرام حسنزاد - کارشناس ارشد روابط بینالملل
روزت مبارک پدربزرگ/ از ماندلای شورشی تا ماندلای سیاستمدار
در طول زندگیام خود را وقف مردم آفریقا کردم، با استیلای سفیدپوستان مبارزه کردم و با استیلای سیاهان نیز مبارزه کردهام. به دنبال آرمان جامعهای آزاد و دموکراتیک بودهام تا همه بتوانند در آن در توازن و با فرصتهایی برابر زندگی کنند. این آرمان من است که امیدوار با آن زندگی کرده و به آن دست یابم. اما اگر نیاز باشد آمادهام برای این آرمان بمیرم” نلسون ماندلا ۱۹۶۱٫
۱۸ جولای روز تولد نلسون ماندلا، مبارز و رئیس جمهور اسبق آفریقای جنوبیست. میتوان گفت که تاریخ این کشور، چهره کاریزماتیک و محبوبی به اندازه ماندلا را شاهد نبوده است. بر همین اساس او به عنوان پدر ملت نامیده میشود. وی تنها به مرزهای این کشور محصور نشده و در سراسر دنیا از وی به نیکی یاد میشود. برای گرامیداشت وی مجمع عمومی سازمان ملل با تصویب قطعنامه شماره ۳۳۸ در تاریخ ۱۰ نوامبر ۲۰۰۹ به اتفاق آرا روز تولد ماندلا را روز جهانی ماندلا نام گذاری کرد.
وقتی در سال ۱۹۶۳ در سلولی کوچک در جزیره “روبن” زندانی شد جوانی آرمانگرا و انقلابی بود. آرمانش برچیدن نظام آپارتاید بود و چالشها و فراز و فرودهای زندگی او در دوسال قبل از زندان، به جنگ مسلحانه به نظام حاکم بر آفریقای جنوبی کشاند. چپگرایی و مرور تاریخ جنبشهای چریکی در آمریکای لاتین بخصوص کوبا، او را امیدوار میساخت که با استراتژی و خط و مشی مارکسیستی میتواند سرزمینش را از آپارتاید و نژادپرستی برهاند. ماندلای دهه ۶۰ و ۷۰ چنین شکل و شمایلی داشت و همین چارچوبهای فکری و مبارزاتی باعث شد که آمریکا و متحدینش او را یک کمونیست دو آتشه و حتی تروریست بخوانند. اما تحمل ۲۷ سال زندان، روح نلسون ماندلا را جلا داد و او را از یک انقلابی دو آتشه، به یک سیاستمدار حرفهای و تراز اول تبدیل کرد.
در سیر چنین تطور و تکاملی است که ماندلا در سال ۱۹۸۵، از درون زندان مذاکره با رژیم آپارتاید را آغاز کرد حال آنکه با این کار پا بر روی عقاید تند گذشتهاش میگذاشت. ماندلا بارها مذاکره با رژیم آپارتاید را رد کرده بود و تنها راه نجات کشورش از نژادپرستی را مبارزهی مسلحانه و جنگ چریکی تعبیر و تفسیر کرده بود اما ماندلا در دهه ۸۰ به جای حذف دشمن، از مذاکره با دشمن سخن گفت و در مرحله بعد از پروژه دشمنسازی عبور کرد و به مرحله رقیب تراشی رسید. شاید به همین دلیل هم بود که از نیمه دوم دهه ۸۰ میلادی همه طرفداران نظام آپارتاید برای ماندلا به رقیبانی تبدیل شدند که باید با فن و هنرورزی در عالم سیاست آنها را کیش و مات میکرد.
از همین رو بود که ماندلا در آغوش گرفتن رقیبان را راهی برای کنترل کردن آنها میدانست و اتفاقا با چنین خط و مشی و تاکتیک سیاسیای نیز مذاکرات با رژیم آپارتاید را آغاز کرد، مذاکراتی ۵ساله که سرانجام منجر به آزادیاش در سال ۱۹۹۰ شد. از همین جا بود که در کسوت یک سیاستمدار حرفهای استراتژی “فراموش نمیکنم، اما میبخشم” را پیگیر شد تا مقدمات برای براندازی و کودتای نرم علیه رژیم آپارتاید فراهم شود. ماندلای شورشی و مبارز انقلابی، با کاشتن بذر نفرت و کینه هرگز نتوانست به آرمان محو نژادپرستی جامه عمل بپوشاند، کاری که ماندلای اصلاحطلب و سیاستمدار توانست آن را به واقعیت نزدیک کند.
ماندلا دیگر نه میخواست فیدل کاستروی آفریقا باشد و نه میتوانست. او آرمان چگوارا و جنگهای چریکی را پشت سر گذاشته بود و تصمیم بر آن داشت در عالم سیاست جا پای بیسمارک پروسی و دوگل فرانسوی بگذارد. از همین جا بود که برخلاف همه شورشیان آرمانخواه و ایدئولوژیستهای چشم و گوش بسته، چشم بر قدرت بست. اگر کاسترو در برههای کوتاه منادی آزادی و عدالت برای مردمانش بود پس از سرنگونی دیکتاتوری باتیستا خود بساط دیکتاتوری را بر کشورش پهن کرد و به یک اقتدارگرای تمام عیار تبدیل شد، ماندلا بر چنین خط و مشی خط بطلان کشید.
کاسترو و امثال او ایدئولوژیکهای عالم سیاست چشم به قدرت دارند تا نام و رسم و سلوکشان در عالم سیاست جاودانه شود. پس به یک یا دو دوره ماندن در قدرت قانع نمیشوند و قدرت را در تمامیتش و برای همیشه طلب میکنند اما نگاه ماندلا اینگونه نبود. او که از چپ به راست و از یک انقلابی به یک ایدهآلیست عینی و پراگماتیست چرخیده بود، قدرت را برای انجام کارهای بزرگ میخواست و نه ماندنی دائمی در قدرت. پس در سال ۱۹۹۴ اولین رئیس جمهور دموکراتیک آفریقای جمهوری شد تا هم بساط نظام آپارتاید را برچیند و هم امکان افزایش قدرت سرزمینش را با وحدت و ناسیونالیسم فراهم کند او با چنین سنت رفتاری برای آفریقای جنوبی مایه مباهات شد و منبع آبرو، اعتبار و حیثیت. دیگر جهان نه ماندلا را تروریست میخواند و نه کشورش را مایه شرمسازی و مایه تبعیض و نژادپرستی.
او در اوج قدرت و در حالیکه میتوانست برای یک دوره دیگر در کاخ ریاست جمهوری باقی بماند، در سال ۱۹۹۹ از قدرت خداحافظی کرد. او با این کار نشان داد که فرق یک سیاستمدار با یک شورشی و انقلابی به چه اندازه است. تنها در چنین گسل و شکافیست که یکی ماندلا میشود و داوطلبانه از قدرت خداحافظی میکند و دیگری کاسترو میشود و تحت اجبار و جبر زمانه قدرت را به دیگری واگذار می کند.
سیاستمدار با در نظر گرفتن واقعیت، اهداف کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت را برای خود تنظیم میکند و در مقابل، فرد انقلابی ایدئولوژیک در چنبرهی ایدهآلیسم افراطی گرفتار میشود و برای خود رسالتهای پیامبرگونه در نظر میگیرد. ماندلا از ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۹ به همه اهدافش رسید. هم آفریقای جنوبی را از نظام آپارتاید رهانید هم با عشق به کشورش موجبات شوکت و بزرگی آفریقای جنوبی را فراهم کرد.
ماندلا نشان داد که سیاستمداری عرصهی بزرگ شدن و میدانی برای آزمون و خطا نیست. او قبل از سیاستمداری خطاهایش را مرتکب شده بود و قبل از آنکه پای در عالم سیاست بگذارد، به بزرگی و شکوه رسیده بود. او با داشتن اصالت خانوادگی و ریشههای شهری و مدنی از همان ابتدا پتانسیل ورود به چنین خرفه و تخصصی را داشت شاید از همین روست که هنوز آفریقای جنوبی او را پدربزرگ میخواند.
به قلم: آرام حسنزاد – کارشناس ارشد روابط بینالملل
برچسب ها :ماندلا
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 101 در انتظار بررسی : 101 انتشار یافته : ۰