اسلام سیاسی از اخوان تا اردوغان
آرام حسنزاد - کارشناس ارشد روابط بینالملل
پایان اسلامگرایی یا تولد اسلامگرایان سرمایه دار جدید و لیبرال؟
از بیست سال پیش به این سو ندا برای پایان اسلام سیاسی سرداده شده و پیشبینیها نیز بر آن شده است. این مسیر که با ایران، بحران در الجزایر و مصر و جاهای دیگر دنبال شد به نتیجهگیری که از سوی “الیور روی” بدست آمد اشاره داشت: “شکست اسلام سیاسی” و پایان گریزناپذیر آن، که آغاز شده است. اندیشمندان و تحلیلگران گاهی در مورد تعریف مفهوم “اسلامگرایی” و “اسلام سیاسی” دچار ابهام شده و نتوانستهاند حد فاصلی میان این دو ترسیم کنند. در هر دو سوی این طیف معنایی دانستن این مسئله ضروریست که ارجاع و اشاره به اسلام سیاسی در چه نقطهای پایان میپذیرد و دیگر ارجاعی به آن صورت نمیگیرد. وقتی گروه کوچکی از افراطگرایان خشونت طلب که هیچ ساختار سازمانیافتهای برای ابراز نظر و هیچ نقطه نظر سیاسی روشنی ندارند، مردمان بیگناه را در بخشهای مختلف دنیا به کام مرگ میفرستند آیا میتوان این را اسلام سیاسی خطاب کرد؟ در سوی مقابل این طیف، آیا تطور ” الگوی” ترکی از نجمالدین اربکان تا رجب طیب اردوغان همراه با دگرگونی تمام و کمال حزب عدالت و توسعه این حزب را از طبقهبندیهای مربوط به اسلام سیاسی کنار زده است؟
به همین ترتیب تغییراتی که جنبشهای اسلامگرا در قرن ۲۰ و اوایل قرن۲۱ از سر گذراندهاند چیست: آیا آنها همچنان نمایندهی اسلام سیاسی هستند؟ چگونه میتوان ایدئولوژی را که در برخی پادشاهیها به اجرا گذاشته شده و مدعیاند که دموکراسی و اصل انتخابات به نام اسلام باید نفی شود توضیح داد؟ آیا این ایدئولوژی سیاسی برخاسته و پرورش یافته از سوی برداشت خاصی از اسلام نیست؟
پیش از اینکه پایان “اسلام سیاسی” اعلام شود ابتدا لازم است تا بر تعریفی دقیق به توافق برسیم و به این برداشت برسیم که منظور از این عبارت چیست؟ اندیشمندان و تحلیلگران علوم سیاسی تاکنون نتوانستهاند به اجماع برسند. چه کسی میتواند انکار کند که سازمانها یا جنبشهای اسلامگرا تغییرات اساسی در قرن ۲۰ و اوایل قرن ۲۱ را از سر گذراندهاند؟
مقایسهای ساده میان استدلالهای مورد استفاده از سوی مخالفان پیشگام استعمارگرایی ( الافغانی و عبده) و آن دسته از اسلامگرایان معاصر نشان میدهد که طیفی از عقاید و استراتژیها طی دورهای از تجربه تاریخی آنها بشدت بسط یافته است. در طول نزدیک به یک قرن، رهبری رسمی اخوان المسلمین مصر ( مکتب الارشاد) تحولی اساسی در مورد بحثهایی مثل دموکراسی، زنان، تکثر سیاسی و نقش جامعه مدنی را از سر گذرانده است. این سازمان علاوه بر تغییر در سطح رهبری، همواره با ستیزهای نسلی برخاسته از رویکردها و استراتژیهای متناقض دست به گریبان بوده است. آیا نسلهای جدید اخوانالمسلمین پارادایم گذشتگان خود را پشت سر گذاشتهاند؟ آیا آنها دیگر اسلامگرا نیستند؟ این نتیجهگیری ممکن است افراطگرایانه باشد اما باید پذیرفته شود که تشبث بیش از حد به اسلام سیاسی نه تنها در واژهشناسی آنها بلکه در جوهره ایدئولوژی و اولویتهایی که این تشبث در تعهد سیاسی آنها بوجود میآورد دستخوش تغییر و دگرگونی شده است. پس از نزدیک به یک قرن که مشخصه آن موانع و تهدیدات بود، این رویکرد چگونه میتواند متفاوت باشد؟ همین الگوی کلی از مراکش تا مصر، از تونس و الجزایر تا لیبی، سوریه و حتی به سوی شرق و تا پاکستان، هند، اندونزی و مالزی مشاهده میشود.
در این راستا مشاهده میشود که تجربه ایران آموزنده است. چهرههای تاثیرگذار ایرانی از عبدالکریم سروش گرفته تا نخست وزیر سابق میرحسین موسوی تا پیش از تغییر دیدگاه و بسط رویکرد انتقاد از درون به حکومت و درخواست برای اصلاحات ضروری، مدافع انقلاب ۵۷ بودند. اگر برخی از آنها از شناسایی نقش سیاسی برای اسلام سیاسی در پرتو آنچه که آنها تجربه منفی میپنداشتند سر باز زدند اما دیگرانی مثل موسوی، مهدی کروبی و حسن روحانی بعنوان رئیس جمهور منتخب و بسیاری از اصلاح طلبان، مدعی وفادار ماندن به ایدئولوژی اولیه و اصلی هستند در حالی که آنها با آنچه که خیانت و روح و جوهرهی این ایدئولوژی از سوی رژیم گذشته مینامیدند مخالف بودند. اگرچه آنها ممکن است رویکرد انتقادی از درون به روش حکومت داشته باشند اما به هیچ روی مایل نیستند تا مفهوم “اسلامی” را از چشم انداز سیاسی بزدایند. در واقع آنها برای شفافیت بیشتر و پایان دادن به برخوردهای غیر اخلاقی و سانسور به این مفهوم متوسل میشوند. در نزد آنها این اقدامات (برخوردهای اخلاقی و سانسور…) مخالف با اصول مذهبی و خیانت به اصول انقلاب ۵۷ است، انقلابی که بدنبال اخلاقی کردن سیاست به نام اسلام و نه استفاده از آن برای به انحصار درآوردن قدرت بود.
الگوی ترکیه هم دست کمی نخواهد داشت. فاصله میان رییس جمهور فعلی رجب طیب اردوغان با مواضع مرشد سابق و قدیمی خود یعنی اربکان بسیار روشن و در برخی مواقع رادیکال است. وقتی اربکان (بعنوان اقتصاددادنی دانش آموخته) به قدرت رسید بدنبال این بود تا با الهام از اسلامگرایی قرن بیستمی و پان اسلامیستی که برخاسته از آن بود، وزنه تعادلی در برابر گروه ۸( G8) بوجود آورد. در بهار ۱۹۹۶، او سیاست خارجی و اقتصادی ترکیه را به سوی شرق و غرب هدایت کرد و از ایران، مصر، پاکستان، بنگلادش، اندونزی، مالزی و نیجریه خواست تا به گروه “D8” (هشت کشور در حال توسعه) ملحق شوند.
چنین پیشبینی میشود که کشورهای شرکت کننده (که همگی دارای جمعیت اکثرا مسلمان بودند) برای تغییر مرکز ثقل روابط اقتصادی خود با یکدیگر همکاری خواهند کرد. اربکان در آن زمان خاطر نشان کرد : “تجارت در میان کشورهای عضو ۷۰-۸۰ درصد است در حالیکه تجارت در میان کشورهای اسلامی تنها ۷ درصد است. باید این درصد را افزایش دهیم”. هدف او روشن بود: علاوه بر پیشبرد سیاست اسلامیسازی در داخل باید یک قدرت اسلامی جدید هم از طریق ابزارهای اقتصادی در درون نظم جهانی موجود به وجود آید.
اگرچه این پروژه با شکست مواجه شد اما به چیزی اشاره داشت که اردوغان را از مرشد خود یعنی اربکان متمایز میکرد. آنجا که اربکان رویکردی اسلام گرایانه و کاملا ضد سرمایهداری را در پیش گرفته بود، اما اولویتهای اردوغان متفاوت است. او بسوی غرب و اتحادیهی اروپا رفت و خواستار ادغام ترکیه در اتحادیهای شد که عمدتا اقتصادی بود. اردوغان با پذیرش سکولاریسم، انجام اصلاحات قانونی و بریدن از شعارهای اسلام گرایان قبلی، بنظر میرسد که اولویتها را وارونه کرده است. یعنی ترکیه باید تظاهر به موقعیت قدرتمند در اقتصاد بینالملل کند و قواعد پذیرفته شده جهانی را دنبال کند تا بعنوان یک بازیگر سیاسی مهم (سیاست مشکلات صفر با همسایگان) مورد شناسایی قرار گیرد.
حزب عدالت و توسعه در سیاست داخلی خویش حزبی محافظهکار است که میکوشد به سنتهای اخلاقی و دینی و اسلامی وفادار باقی بماند. این با قرائت ظاهری از مذهب که در عربستان غالب است به هیچ روی اشتراکی ندارد (حزب عدالت از اسلام اصلاح طلب حمایت میکند) اما یک پیکربندی مشابه سیاسی و اقتصادی را میتوان تشخیص داد: تاکید بر ارجاع ایدئولوژیک به اسلام (اسلام گرایان در ترکیه، ظاهرگرایان در عربستان سعودی) که با پذیرش (نظم اقتصادی سرمایهدارانه و نئولیبرال) توام است. میتوان مشاهده کرد هرگاه چنین پیکربندی در کشورهای مسلمان رخ نماید در غرب این تردید بوجود میآید که آیا آن کشور مسلمان را در قالب “اسلام گرا” تعریف کنند یا خیر؟ هر چند کشوری که رویکرد ضد سرمایهداری کمتری داشته باشد، کمتر هم اسلامگرا خواهد بود. بعبارت دیگر اسلام قابل پذیرش است و میتواند در طبقهبندیهای معتبر علوم سیاسی گنجاده شود به این شرط که قوانین بازار را بپذیرد و به سوی سرمایهداری لیبرال حرکت کند. در این صورت که غرب از زدن برچسپ اسلامگرا خودداری میکند چرا که در این صورت دیگر تهدید برای غرب نخواهد بود.
به قلم: آرام حسنزاد – کارشناس ارشد روابط بینالملل
برچسب ها :اخوان المسلمین ، اردوغان ، اسلام سیاسی ، خاورمیانه ، مناسبات سیاسی
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰