به بهانه سالگرد فقدان ماموستا کاروان کوچَر

سیداد شیرزاد

صاحب‌خانه‌ای غریب

نوزدهم شهریور 1396 در کمال ناباوری و تحیر دوستان و خانواده، خبر ایست قلبی و مرگ سید حسین مصلح ژارآبادی متخلص به کاروان کوچَر در سن 56 سالگی منتشر شد.
کد خبر : 4761
تاریخ انتشار : شنبه ۱۹ شهریور ۱۴۰۱ - ۶:۵۷
صاحب‌خانه‌ای غریب

 

به قلم : سیداد شیرزاد

.

.

گنجی که در خلوت زیست و در شهر خود غریبانه درگذشت.

نوزدهم شهریور ۱۳۹۶ در کمال ناباوری و تحیر دوستان و خانواده، خبر ایست قلبی و مرگ سید حسین مصلح ژارآبادی متخلص به کاروان کوچَر در سن ۵۶ سالگی منتشر شد.

ماموستا کاروان، شاعر، مترجم و محقق ادبیات در سال ۱۳۴۰ در روستای ژارآباد از محال مرگَوَر، آرام گرفته بر دامان سرسبز زاگرس دیده به جهان گشود. تسلط بر سه زبان فارسی و ترکی و کردی (هردو لهجه کرمانجی و سورانی) و ترجمه آثاری از همه این زبان‌ها به هم از ویژگی‌های برجسته ایشان بود. زندگی در مرگَوَر برای ایشان بستری جهت ایجاد روحیه، شخصیت و باورهای متعالی را فراهم آورد در واقع مرگَوَر برای پرورش شخصیت ماموستا کاروان همچون گهوراه‌ای بود که فرزند برومند این دیار را زاده، حفظ و تعالی می‌داد.

مرگور به علت وقوع در جغرافیایی که به نوعی محل تلاقی گویش‌های سورانی و بادینی و کرمانجی است سه‌راهی ادغام و ارتباط هرسه این گویش‌ها و فرهنگ‌های آنهاست. این گویش‌ها در مرگور و اطراف آن در هم تنیده و به هم پیچیده می‌شوند. از این تلاقی و ارتباط، زبان، روحیه، جهان‌بینی و نگرشی ایجاد می‌شود که هم‌زمان با هرسه گویش‌های مذکور در پیوند بوده اما با هیچ یک صددرصد منطبق نیست این زمینه برای مرگور و مردمانش فرصتی را تدارک دیده که به راحتی با هرسه این گویش‌ها در ارتباط و تعامل بوده و از آن جوامع و ذخیره زبانی، فرهنگی، تاریخی و اجتماعی‌شان، توشه برگیرند و آنچه مختص به خود است را در کنار کوه‌های سر به فلک کشیده زاگرس و آب‌های یَخین جاری از آن، برسازند.

دالانپر و بوزِ سینا، دست در کمر هم کشیده، با صلابت و متین، شانه به شانه هم مالیده و چشمِ امید و دلِ نگران خود را به سوی دریاچه ارومیه دوخته‌اند صدای خروش و غرِّش آب‌های جاری از این یاران وفادار ابدی و ازلی، این مادران دریاچه، گویی نهیبی معترضانه از عدم رسیدن شریان حیات‌بخش‌شان به دریاچه و نجات فرزند است.

آب‌های خروشان مرگور سمبل زایندگی و منابع و مناظر و جلوه‌های طبیعی و پوشش‌ گیاهی آن سبمل آفرینش و زیبایی است.

پس کیست که در بهشت مرگور، این الماس ناشناخته و نهان زاگرس، زندگی کند اما ضمیرش از شعر طبیعت مرگور که از زیباترین سروده‌های خداوند در زاگرس است لبریز نشود و روانش سرشار از زایندگی و آفرینش نشود؟

ماموستا کاروان به راستی فرزند خلف مرگور و کوهی از کوه‌های زاگرس است که رودهای جاری از شخصیت او نیز سرچشمه‌های متفاوت اما رنگ و بوی مختص به خودش را دارد. فراتر از بستر یادشده کردی که ماموستا در آن رشد یافت به علت درهم‌تنیدگی و همسایگی زبان کردی و ترکی در ارومیه و مناطق اطراف و همچنین تحصیل و تمرکز مطالعه به زبان فارسی، فرصت‌های متفاوتی برای ماموستا فراهم کرد تا ایشان محدود در قفس هیچ یک نمانَد و دنیای فکری و شخصیتی خود را نیز به وسعت همه آن زبان‌ها گسترش دهد.

ترجمه از ترکی استانبولی به فارسی و کردی، ترجمه از کردی به فارسی، ترجمه از فارسی به کردی و ترجمه از سورانی به کرمانجی در کنار آثار منثور و منظوم فارسی و کردی بخشی از فعالیت‌های ماموستا بود. زیستن در چنین جغرافیایی و آشنایی نزدیک با فرهنگ‌های مختلف، توانایی ایشان در درک عمیق زبان و ادبیات و فرهنگ ترکی، فارسی و کردی، فرصت بی‌بدیلی را در شخصیت ادبی و فکری ایشان فراهم کرده بود تا به هر یک از زبان‌ها که فعالیت ادبی و نویسندگی می‌کرد زایندگی و آفرینش ناب طبیعت مرگور در آثارش تداعی شود.

متأسفانه همان‌طور که بهشت مرگور و منطقه سیلوانا علی‌رغم بی‌بدیل بودن و اصالت زاگرسی مختص به خود، آن‌طور که باید و شاید از طرف دیگر مردمان ایران و منطقه هنوز آن طور که بایسته است شناخته نشده و مردم خود آن نیز شناخت و شأنی درخور آن برایش متصور نیستند، ماموستا کاروان نیز نه از طرف مردم خود منطقه آن گونه که درخور شخصیت والا، افکار نورانی و آثار ادبی و نویسندگی‌اش است‌، شناخته شده و نه از سوی دیگر مردم ایران و شهرهای اطراف، آنچه شایان این استاد متواضع و مردمی است در حقش ادا شده است.

با نهایت تأسف، اجل فرصت بیشتری در اختیار ایشان قرار نداد تا شاید فعالیت‌های ادبی و فکری او زمینه تغییر موارد فوق را فراهم آورد کاروان کوچَر تا زمانی که زنده بود همچون مرگور برای قسمت اندکی از اطرافیان و مردمش شناخته و درک شد و برای دیگران نیز حتی کمتر شناخته شده است.

سرنوشت ماموستا کاروان آنجا بیشتر حزن‌انگیز می‌شود که ایشان در شهر خود نیز حتی به اندازه یک مراسم یادبود پس از مرگ، مورد احترام و مقبولیت واقع نمی‌شود و مراسم بزرگداشت ایشان که از سوی عده‌ای از دوستانش به فاصله چهل روز از فوت‌شان تدارک دیده شده بود علی‌رغم وجود مجوز رسمی، در فاصله نیم ساعت مانده به شروع، در محل خانه جوان ارومیه، با یک تلفن و در کمال بی‌مسئولیتی لغو می‌شود. لغو چنین مراسمی در فاصله نیم ساعت مانده به اجرا در زمانی که میهمانانی از شهرهای اشنویه، مهاباد، پیرانشهر، سقز و سنندج و… جلوی درب ورودی محل برگزاری آماده شروع مراسم بودند داغ از دست رفتن ناگهانی آن عزیز را در دل خانواده، دوستان و دوست‌دارانش تازه کرد. همچنین نشان داد که ماموستا کاروان در زادگاه خود نیز غریب است و چه غربتی سخت‌تر از غریبی و بیگانگی در خانه و شهر خود. تحمل غربت دور از وطن شاید ممکن باشد اما چگونه می‌توان احساس بیگانگی در شهر خود و خانه خود را تحمل کرد؟

ماموستا کاروان نمونه یک انسان والا و دارای صفات اخلاقی متعالی بود ایشان دغدغه همه انسان‌ها را داشت و از هزینه برای باورهای انسانی خود نیز شک نمی‌کرد. وقتی کودکان روستای او و روستاهای اطراف، مدرسه‌ای جهت تحصیل نداشتند هم‌او بود که درختان باغش را قطع کرد تا مدرسه‌ای در آن بنا کنند چراکه تحمل قطع شدن پروسه تحصیل فرزندان سرزمینش را نداشت و دوست داشت آن فرزندان، جامعه‌ای آگاه و انسانی بنا کنند.

موارد برجسته اخلاقی و انسانی در زیست و شخصیت آن استاد گرامی از محیط زندگی خانوادگی گرفته تا تعامل با جامعه روستایی و شهری و نیز اتفاقات اجتماعی و سیاسی ارومیه، چنان زیاد است که بیان آن‌ها در این مقال نمی‌گنجد اما به راستی چرا چنین شخصیتی که از سرمایه‌های اجتماعی شهر و جامعه است و می‌تواند به سان زایندگی و آفرینش کوه‌های مرگور، سرچشمه زیستی انسانی و محبت‌آمیز شود چنین مورد کم‌توجهی و بی‌مهری قرار می‌گیرد؟ آیا نباید به جای لغو مراسم بزرگداشت (که آن هم از سوی دوستان و خانواده تدارک دیده شده بود) چنین انسان وارسته‌ای، اداره ارشاد خود مراسمی درخور شأن و برازنده شخصیت ایشان تدارک می‌دید؟

حداقل آنچه مورد انتظار خانواده، دوستان و دوست‌داران ماموستا کاروان کوچَر به صورت خاص و جامعه کردی به صورت عام بوده، این است که نام و تندیس بزرگانی مثل ماموستا کاروان و ماموستا عبدالقادر بیضاوی بر روی خیابان‌هایی در شهر ارومیه نقش ببندد و آثار و ترجمه‌های ایشان مورد حمایت و نشر باشد.

شهرداری ارومیه موظف است در اولین فرصت نام‌گذاری خیابان‌هایی را به نام این بزرگان و مفاخر در دستور کار قرار داده و حداقل وظیفه خود را در قبال آنها انجام دهد اقدامی که مطمئنا از سوی مردم مورد استقبال قرار خواهد گرفت.

امید است خانواده و دوستان آن استاد گرامی تلاشی دوباره را جهت برگزاری یک مراسم بزرگداشت به منظور ارج نهادن تلاش‌ها و معرفی آثار و شخصیت او به جامعه در دستور کار خود قرار دهند.

یاد ماموستا کاروان کوچَر گرامی و راه‌شان مستدام باد.

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.