رضا سلیمانی - کنشگر اجتماعی
روشنفکری -گری یا روشنفکر- بودگی؟
از کلمهسازیهای ثقیل ابتدای مقاله باید عذرخواهی کنم و خاطر نشان سازم که این عبارتپردازی نقشی موثر در رساندن پیام این متن خواهد داشت.
لازم به ذکر است که این نوشته خود را مدیون نوشتهها و نظریات بابک احمدی و مصطفی ملکیان میداند اما سعی شده است تا با مسائل و معضلات بومی ربط و بسطی درخور برقرار گردد.
یکی از مفاهیم و همچنین نقشهایی که در دوران مدرن و تحت تاثیر مدرنیته بوجود آمد روشنفکری بود. در واقع قبل از این دوران قشری با این عنوان قابل مشاهده نیست؛ اما در طی بحرانها و انقلابات و اختراعات مختلفی که در طی دو قرن اخیر بوقوع پیوستند گروهی از مردم تحصیلکرده و گاه متمول وظایفی برای خود- و صرفاً ناشی از وجدان خویش – در قبال جامعه قایل شدند. این گروه توانستند از اضمحلال بسیاری از مفاهیم ارزشمند بشری همچون عدالت، آزادی، برابری و برادری دفاع کنند و نگذارند طبقات فرودستتر به فراموش شدگان تبدیل شوند.
برای اینکه این تغییرات را بصورتی بسیار زیبا مطالعه نمایید میتوانید به کتاب تجربه مدرنیته نوشته مارشال برمن مراجعه نمایید.
اما آیا روشنفکر نوعی هویت و صفت شخصیتی است یا نوعی فعالیت و شیوهای از اثرگذاری؟
این سوال را شاید بتوان به عنوان اصلیترین و اهم مسائل پیرامون روشنفکری در جامعهی کوردی مطرح نمود. در واقع در بسیاری از مباحث، مناظرهها و انتقادات، ما با دو پیش فرض و دو تلقی متفاوت از چیستی روشنفکری روبرو هستیم. اقبال عمومی با برداشت هویتی از روشنفکری است. وقتی از الگو بودن، بالیاقت بودن، اخلاقی بودن یا نبودن و … در ربط با مفهوم روشنفکری صحبت میکنیم در پس ذهن خود روشنفکر را کسی میدانیم که باید بصورتی طبیعی و حتی ذاتی به صفاتی خاص مجهز باشد. معمولا انتقادات فراوانی هم که به نقش روشنفکری در جامعه کوردی میشود ناشی از نوعی سرخوردگی است. شما نمی توانید فردی را پیدا کنید که در تمام لحظات زندگی اش مهربان یا درستکار یا ایثارگر باشد و به همین منوال شما نمی توانید کسی را پیدا کنید که همیشه روشنفکرانه رفتار کند!
روشنفکر را می توان کسی دانست که در حال انجام فعالیتی فکری، روشنگرانه، انتقادی بوده و در عین حال مدافع انسان های فرودست و ناآگاه است. اگر این طرز تلقی را مدنظر قرار دهیم لاجرم به این نتیجه گیری هم می رسیم که بر اساس نوع فعالیتی که فردی در حال انجام دادن آن است به وی لقب روشنفکر را باید داد. وقتی کسی در خصوص آرمانهایی مانند عدالت از وقت، هزینه، آرامش و فرصتهای خودش مایه میگذارد تا به بخشی از مردم، طبقهها و قشرهای مختلف خدمتی برساند میتوان گفت او دارد کار روشنفکری انجام میدهد و اگر فردای آن روز همان فرد دنبال معامله ملک یا ماشین است میتوانیم بدون هیچ حب و بغض و تحقیر و توهین او را روشنفکر ندانیم و کارش را موضوعی شخصی در نظر بگیریم.
شاید کمتر جامعهای در دنیا پیدا شود که به اندازه جامعهی ما به روشنفکر و روشنفکری در تمامی ابعاد و ساحتهایش حمله میشود. سعی و تلاشی عمدتا ناآگاهانه و ناشی از تنشهای درونی باعث شده است که به جای بهرهمندی از نقش و کارکرد بیبدیل روشنفکر در جامعه او را با عنوان فردی متوهم، بیسواد و خنثی مورد خطاب قرار دهیم! یا طرفداران ذاتی بودن روشنفکری همیشه با نوعی غرور ادعا میکنند که ما هرگز در این جامعه کسی را به عنوان روشنفکر نه دیدهایم و نه میشناسیم!
به نظر میرسد این سخنان نوعی کم لطفی است. اگر مشارکت در مسائل سیاسی، اگر آگاهی بخشی به جامعه، اگر تولیدات فکری، اگر دفاع از افراد ضعیف و ناتوان جامعه و … را به عنوان افعالی روشنفکرانه در نظر بگیریم دیگر ادعای بالا محلی از اعراب نخواهد داشت.
یکی از بهترین جمعبندیها از مفهوم روشنفکری را در این گفتهی ملکیان میتوان دید: تقریر حقیقت و تقلیل مرارت. از نظر ایشان روشنفکر کسی که به جای مجیزگویی مردم و توجه به خوشایند و بدآیندهای ایشان آنچه را که حق است بر زبان میآورد و همچنین برای او انسان و رنج او مهمتر و بالاتر از هر نوع عقیده و آرمانی است. بطوری که در خصوص هر فکر و باور و عقیده ای بر اساس میزان کاهش دادن رنج بشری داوری و حمایت میکند.
روشنفکر در این تعریف با فعالین انتخاباتی، صنفی، حزبی و … مرز روشنی پیدا میکند. روشنفکر نمیتواند هم وابسته یا ذینفع در قدرت باشد و هم بتواند به راحتی از حق دفاع کند. در رمان دستهای آلودهی سارتر ما شاهد کشاکشی درونی بین آنچه حق است و آنچه به نفع حزب است، هستیم. گاه عضو بودن در گروه بزرگترین عامل و مانع در برابر دیدن حقیقت است. حتی زیرپاگذاشتن وجدان اخلاقی به همراهی جمع بسیار راحت و حتی بدون تبعات روانی خواهد بود.
ملتی به تعویق افتاده!
برخی ملتها در دورهای که باید اندیشه و عمل را در راستای منافع ملی خود بکار میگرفتند دچار تفرقه و خواب زدگی شده بودند. این مردمان کارهایی را که باید هر نسل با مسئولیت پذیری بر عهده میگرفت به نسلهای بعدی محول کردند و هر بار مشکلات و معضلات حل نشده بر روی هم خروار خروار تلنبار میشدند. این مردمان بصورتی اسفناک در درک از خود و موقعیت تاریخی خود ضعیف عمل میکنند. مردم ما نیز از این دسته بودهاند.
به نظر من اندیشیدن و به گفته و نوشته درآوردن مفاهیم از اصلیترین وظایف روشنفکری کُردی است. مفهومسازی دو کار اصلی انجام میدهد: یکی اینکه تلّی از کلمات و احساسات مبهم را قابل فهم میکند و ربط و نسبتهای آنها را بوضوح نشان میدهد و دوم اینکه با وارد ساختن اندیشههایی تازه و نو به دنیای ذهنی و روانی، موجبات رشد و خودآگاهی مردم را فراهم میآورد. روشنفکر کرد باید بتواند در مفهومسازی بر اساس امر واقع و مقتضیات زمانه همانند سایر روشنفکران وظیفهاش را انجام دهد. درگیرشدن با هیاهو و مسئله نماها را باید باآرامش به دیگران محول کند و به کار اساسی خویش مشغول باشد. در جامعهای که بخش اعظمی از تحصیلکردگانش برای مباحثی مانند انتخابات حاضر است روزها و ماهها وقت اختصاص دهد ولی برای خواندن منظم چند جلد کتاب هیچوقت انگیزه و شور لازم را نشان نمیدهد نمیتوان امیدوار بود که به زودی تغییری اساسی هم از راه برسد.
اما باید به موضوع مهم دیگری هم اشاره کرد. قطعا انسان از آنچه که مشغول آن است متاثر میشود و در شخصیت وی نفوذ هم میکند. کسی که با فعالیتهای روشنفکری دمخور شده است تغییراتی محسوس را در رفتار و گفتار و پندار خود نیز نشان خواهد داد. رهایی از عقدههای روانی شاید بزرگترین دستاورد فعالیت اصیل روشنفکرانه باشد.
بگذارید این مسئله را بیشتر واکاوی کنیم. مردمانی را تصور کنید که از کودکی برای اثبات وجودش دست به هر کاری زده است اما تمام تلاشهایش نادیده گرفته شده است. همچنین در زیر رگبار مقایسهشدن با دیگران بزرگ میشود. از دیگر سو مادری که مستقیم در بزرگ کردن این کودک نقش دارد آنچنان توسط فرهنگ مردسالار سرکوب شده است که عملا از عزت نفس و اتکا به خویشتن تهی میشود. فردی که در این سیستم معیوب بزرگ میشود با خود خلاها و عقدههای روانی ریزو درشتی را حمل میکند. یکی از بیشمار نمود این فرهنگ ناسالم را میتوان در نیاز شدید به خودنمایی و در دیدن شدن مشاهده کرد.
این افراد دیگر نمیتوانند بخاطر منافع جمعی در گمنامی یا در حاشیه قرار بگیرند بلکه بخاطر منافع فردی حاضر هستند تمام دستاوردهای یک جمع را به هدر بدهند. وقتی این مجموعه از افراد دور هم گرد میآیند تا کاری عامالمنفعه انجام دهند نتیجهای جز شقه شدن و تکثر بیانتها و کینهتوزی و سرخوردگی نخواهد داشت.
روشنفکری در مسیر روشنگری و آگاهی بخشی به جامعه زمینه را برای خوداندیشی و کسب بینش به فرد فعال در این حیطه را هم میدهد. قطعا در جامعه کوردی ما اگر فعل روشنفکری در شخصیتی سالم جمع شود ثمرات مبارکی خواهد داشت.
در بعضی از تحلیلهای در خصوص تفاوت جوامع توسعه یافته با جوامع توسعه نیافته به تفاوت جایگاه روشنفکران اشاره میگردد که در اولی روشنفکر نقش پیشرو را دارد و در دومی در سیل تودهها غرق میشود. یا اینکه روشنفکران در اولی اگر با پدیدههای اجتماعی روبرو شوند شکل علامت سوال را به خود میگیرند و سعی در درک ماوقع میکنند ولی در دومی مانند علامت تعجب گیج و منگ در میان حادثه خود را میبازند!
تجویز هر نوع درمانی محتاج به تشخیص درست درد است. برای شناختن درد هم باید با صبوری و روشی صحیح پیرامون آن بررسی و اندیشه کرد. برنامههای ضربتی جواب نخواهند داد. در اینجا لازم است به معضلی اساسیتر هم اشارهای شود. متاسفانه در جامعهی ما کارهای فکری یا تئوری را چیزی بیاهمیت و مانع عمل در نظر میگیرند و همیشه دم از اجرا و عملگرایی زده میشود. از دید این عده کار فکری یا نظریهپردازی شامل عمل نمیشود! و این نشان از عمق فاجعه و بیگانگی با مفهوم اندیشیدن دارد. از دیگر سو این عده خیال میکنند که تاکنون به اندازهی کافی فکر کردهایم و تئوری ریختهایم! در حالیکه منظورشان حرف زدن و دورهم جمع شدن است و هنوز با کار مطالعاتی منظم و پروژه محور آشنایی ندارند.
در نهایت باید گفت به جای سرکوب کردن فعالیتهای روشنفکرانه سعی در نقد و تقویت آن کنیم و مطمئن باشیم اگر ما هم در دام اضطرار به عملگرایی بیفتیم تاوانش را باید نسل بعد از ما بدهد. شاید بتوانیم از این چرخهی منحوس خلاصی یابیم.
به قلم: رضا سلیمانی – کنشگر اجتماعی
برچسب ها :ارومیه ، جامعه کوردی ، روشنفکر ، روشنفکری
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰